یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

اگر

دیگر بخاطر نمی اورم شد

از کی اگرها وارد زندگیمان شدند

اگر 

اگر 

اگر

اگر

 فلان روز فلان ساعت بود

فلان کار را کرده بودم/نکرده بودم

فلان جا رفته بودم/نرفته بودم

میماندم /میرفتم

 اگر 

فلان و فلان و بهمان میشد

اگر...

حالا ک نشده

چرا حسرت گلویمان را رها نمیکند

مگر میشود ب گذشته برگشت و اشتباهات را ترمیم کرد

نه نمیشود

ولی این اگر ها نمیگذارند ک بیخیال شویم

 و همین باعث میشود زیر کیلومتر ها اوار فکرو خیال دفن شویم...

باید اگر را قبل از وقوع حادثه بیان کرد

نه پس از انکه دیگر تنها قلمی برای نوشیدن زهر حسرت باشد


#فقط یک فنجان حرف میزنم

وصف احوال

حال خوشی را ندارم

مدام سعی میکنم روی دو پای شکسته بایستم

روداخانه چشمم همواره جاریست

خسته و دلزده  از زندگی

فقط هر روز برگی از دفتر زندگی پاره میکنم

بی حوصله شده امو مدام نق میزنم

عصبیم و ملول و خسته دل

به هر نظر 

ب طبع قلم

خسته ام

خسته

خسته

و خسته

و خسته وخسته و خسته

مدت زیادی راه رفته ام

جانم ب فرق رسیده

دیگر نمیتوانم

اما باید 

بقیه راه را بروم 

با پای شکسته و تنی بی جان و خسته

نمیدانم چ کنم

این از افسون  پل هاییست ک نساخته ام

و این تاوان کاهلی من است

حقم است

حقم است

حقم است

اما نه

تا این حد...

مصالح نبودو زمان کوتاه

من کاهلی نکرده ام 

اما ب قدر میزان تلاش نکرده ام

دیگر معلولان نیز دست ب دست هم دادند

تا من ...

اکنون..

اینجا...

خسته...

تنها ...

بی هیچ یار و کمکی

آه ای نگارنده این افلاک

آه ای همدم هر تنها

یاریم کن...

دستم بگیر ک دیگر نایی ندارم...

و بی مقصد هر روز یک برگ از دفتر زندگی پاره میکنم...


#فقط یک فنجان حرف میزنم


وقت گریستن

اشکها از کجا می عایندو به کجا میروند؟

کدام سنگ قلبها را میشکند؟

در پشت هر لبخند چند بغض خفه شده؟

خوشبختی در کجای این جهان پنهان شده؟

غرض بغض ها از گرفتن حلق به قصد خفگی چیست؟

به کجای شهر خیال، از دست ترس میتوان گریخت؟

معنای خط غم ،بر لب خشک طفل یتیم چیست؟

دلیل خجل شدن ترک های دست،از روی پیرمرد چیست؟

به کجای باتلاق برای فرار میتوان چنگ زد؟

رد دود سیگار را در کدام اشک میتوان جست؟

دست خورشید را در حسرت کدامین طفل توان دید؟

عرق شرم پدر را،با کدامین زهرکِش میتوان کشید؟

غم مادر را، از دلیل حسرت میتوان فهمید؟

لکه ی دامن اشکین را با کدام آب توان شست؟

مادر فقر را با کدام خنجر میتوان کشت؟


#فقط یک فنجان حرف میزنم



موریانه افکار

بعضی افکار مانند موریانه اند. 

جمله که زیاد هم دور از ذهن نیست، زیرا هنگامی که این افکار وارد ذهن میشوند ،شروع به خوردن مغز میکنند .  از مغزشروع میکنند و تا آخرین سلول را میخورد تا آنجا که دیگرهیچزچیز ازوجودت باقی نماند.

اگرفقط خودمان را می‌خوردند اشکالی نداشت ولی گاهی آنها اطرافیانمان را هم میخورند .

فقط همین افکار کوچک  که از لحاظ جرمی کاملا بی وزنند می‌توانند انسانی را از هم فروبپاشانند. راه درمان وگریزی هم نیست، پس از گفتن این جمله روانشان و روان پزشکان ابرو هایشان را در هم گره می‌زنند ، قصد جسارت نداشتم فقط خودتان هم که میدانید هیچ مسکنی نمی‌تواند بعضی درد های بیصدا را ساکت کند.مثلاً مادری که فردا فرزندش را اعدام میکنند ... آیا راهی هست؟!آیا واقعاً با دارو و مسکن و حرف زدن میشود مادر را آرام کرد؟ میشود فرزند را نجات داد؟ حتی اگر یادش رفت آیا واقعاً مشکل حل شده؟

موریانه افکار کوچک باشد اما قوی و ترسناک است، روزی که همه موریانه ها با هم حمله کنند. فکر نکنم آن زمان دیگر چیزی از ما باقی بگذارند. آدم هر چقدر قوی و بی‌خیال باشد باز هم روزی تمام می‌شود...

ای کاش کسی که شب ها بیاید و کیسه مشکی افکارر موریانه ای رابا خود ببرد و بفروشد ، من قول میدهم به او انعام هم بدهم.






#فقط یک فنجان حرف میزنم