زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست که در لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه ی دستی است که میچیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است.
زندگی بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست.
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی«ماه»
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.
زندگی شستن یک بشقاب است.
زندگی یافتن یک سکه ی ده شاهی در جوی خیابان است.
زندگی«مجذور»آینه است.
زندگی گل به «توان» ابدیت.
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ماست.
زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفس هاست.
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست.
مرگ وارونه ی یک زنجره نیست.
مرگ در ذهن اقاقی جاریست.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید.
مرگ با خوشه ی انگور می آید به دهان.
مرگ در حنجره ی سرخ - گلو میخواند.
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.
مرگ گاهی ریحان می چیند.
مرگ گاهی ودکا می نوشد.
مرگ گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه میدانیم
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است