اولش فکر میکردم کار ساده ایه
اینکه مترادفا با کسی که آزارت داده و ازش کینه داری و بهت ظلم کرده؛
دقیقا همینطور رفتار کنی،
یا حداقل در زمان مناسب ضربه ای سخت بهش بزنی؛
برخلاف تصورات مضحک من ، نه من نمیتونم:|
الان پس از سالها وقتش رسیده:)
شرایط ضربه زدن و همه چیز آمادست اما من استرس دارم من نمیتونم!
نه نمیتونم !
دارم خودمو قانع میکنم اگه اینکار و انجام بدم؛
به خودم سود میرسه،
به دیگران هم سود میرسه،
ازین یارو انتقام میگیرم،
دلم خنک میشه و وووو
ولی نه نمیتونم اصلا نمیتونم!
به طرز مضحکی دست و دلم نمیره:|
ینی چی من سالها منتظر بودم و حالا وقتشه پس چه مرگمه!
انجامش بده بخاطر تمام گریه ها و درد ها و غم ها چرا نمیتونم!
اصلا من احمق چرا حس نمیکنم که چقدر ازش متنفرم!
تازه اگه این کارو نکنم اون طی اتفاقاتی اینو دود میکنه و اصلا هیچی به هیچی میشه و به دیگران لطمه میزنه؛
چرا نمیتونم پاشو احمق به خودت بیا پاشو:|
منطقی نیست، احمقانه اما برخلاف تمام مدت که فکر میکردم وقتش که برسه پارش میکنم؛
الان نمیتونم و میخوام بزنم زیر گریه:|
هر لحظه ممکنه زمانم تموم شه...
اگه نتونم خودمو قانع کنم چی؟
آیا بعدا پشیمان خواهم شد؟!
یا خرسند؟!
شاید خیلی سال بعد پس از ۴۰-۵۰ سالگی بخاطر انجام ندادنش شاد باشم:/
اما مطمئنا فعلا پس از پایان زمان خودمو لعنت میکنم چرا انجامش ندادم...
شاید در کهن سالی هم پشیمون شم اصلا!
قلبم مچاله شده اما دستم نمیره ...
شرایط بدیه...
و در همین حین چیکار کنم ؟ بیام با وبلاگم حرف بزنم:) این عالیه
وجدان یا کینه مساله اینست ...
خودمو قانع میکنم حداقل بخشیو رو انجام بدم نه بخاطر بقیه و یا کینه حداقل بخاطر خودم!...