یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

نفرت

یادم نمیاد این حس اولین بار از کجا در وجودم ایجاد شد ولی تا امروز  در وجودم تنیده و مدام به اعماق جدید تری نفوذ می‌کند.

 مثل درختی شده که با گذر زمان ریشه‌اش پایین تر و عمیق تر شده و  دگر ز جا کنده نشود...

با تمام وجود ریشه دوانده .

البته نفرت ها همین طوری از زمین سبز نمی‌شوند و اغلب به دستان گوهر بار کسی این گیاه منحوس در وجودمان کاشته شده !

هربار هر روز نفرتم به آنها عمیق تر میشود و آنها هم در زدن زخم و عمیق تر کردن شکاف نفرت در قلبم به هیچ وجه کوتاهی نمیکنند؛ 

نمیترسن؟! 

حتی اگه در یک بادکنک هم بدمی بعد از جایی می‌ترکد؛برخی ها هنگام باد کردن بادکنک می‌ترسند که در صورتشان  بترکد ، ولی اینها نه! 

من سعی میکنم ببخشم، آرام باشم؛ فراموش کنم، ولی نمی‌شود...

گاهی ضربه های کوچک قطره های آب سنگ را سوراخ می‌کنند.‌.

قبلا میخواستم ببخشم ؛

اما اینک حالا نه هرگز ...

دیگر فقط ضربه:) منتظر می‌مانم تا راهی بیابم که ضربه بزنم!

ضربه ای با خنجر نفرت عمیق و عمیق تر به طوریکه روحشان پاره شود نه جسمشان!

 افتخار جدید را بدیشان تبریک گوینده موفق شدند من خوب قبلی را بشکنند ! و حال با سیاهی من مواجه شوند!

 احتمالا اول فکر می‌کنند من همان احمق سابقم ؛ این برای من خوب است چون نمی‌ترسند و حساب نمی‌کنند و از هیولایی که نترسی  بیشتر صدمه میبینی ؛)

من از خودم برای بخشیدن و صبر کردن و دل شکستی عذر میخوام و من عزیز نترس دیگه کسی که قراره درد بکشه اونا نه ما پس نترس:]♡

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد