یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

بایست! درنگ کن! تعلل کن!

زمان یخ زده است 

اما باز م این ساعت بی دریغ و تعلل میدود

نمیدانم به کجا میخواهد برسد

اما میخوام با به تقریر دراوردن واژه ها به او بفهمانم که بایستد

اندکی درنگ کند و حواسش باشدکه در طی دویدنش چه چیزهایی را لگد کرده

میخوام در گوش ساعت زمزمه کنم

میخواهم بگویم 

بایست!

درنگ کن!

اندکی تعلل کنم!

بگذار نفسی تازه کنم

با 3 عقربه بر رویم میکوبی و میخواهی باز زنده بمانم

بایست!

درنگ کن!

اندکی تعلل کن!

کمی دنده عقب بگیر

و ببین 

که چگونه ذره ذره تمام جانم را گرفتی

بایست!

درنگ کن!

کمی تعلل کن!

چه کسی تو را به شکنجه کردن آدمها و کشتن خوشی ها واداشته؟!

بایست!

درنگ کن!

تعلل کن!

و بدان عقربه ی کوچک ثانیه شمارت

آرام آرام و بیتردید

دارد جانم را میرباید

و خوشی هایم را به آتش میکشد

و مرا با تمام قدرت به زمین میکوبد 

و هر گاه سرکشی کنم

تند تر میوزد تا نابودم کنم

بایست!

درنگ کن!

اندکی تعلل کن...

رحم کن...