یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

شانس!

جوجه کوچولوی اول سیاه و طوسی بود مثل کلاغ؛

چون این جوجه خیلی زشت بود هیچکس نخریدن.

فروشنده دادش به عموی من که بفروشه

گذشت تا بزرگ شد ولی چون زشت بود بازم فروش نفرفت؛

چون داداشم بزرگش کرده بود دادنش به ما،

اوایل یکم بی قراری میکرد؛

اما حالا هر دومون همو بلد شدیم.

براش غذا و تقویتی میخرم و تو خونه آزاد و در حال پرواز؛

و گاهی خودشو ملوس میکنه که نازش کنیم.

دستور هم میده بریم دنبالش.

عروس هلندی کوچولوی من:)


دومی زیبا بود:

لپ های گل دارو سر زرد و چشمان درشت؛

چون خیلی زیبا بود دو سال تو قفس بود تا بخرنش؛

یبار میخواست فرار کنه که بالو پرسو بریدن؛ 

نه برش عادی اصطلاحا بالقوه کور کردن، 

ینی دیگه پر در نیاره...

سنگین تر بود و زیبا تر از عروس ما؛

ولی بدنش بشدت ضعیف و بالهاش کوره و زخمی...

اینو عموم برای تولدم به من هدیه داد:)

پس از سه ماه تازه باهامون دوست شده !

اولین بار چنان گازم گرفت که حس کردم انگشت دو تیکه شده؛

 ولی الان نازش هم میکنم:)

بهش تقویتی دادمو رسیدم بالاش بهترن زهم بالاش خوب شدن و کمی پر در اورده:)

حالش خیلی بهتره و گاهی برامون سوت میزنه و میخونه؛)


خلاصه اینکه  زیبایی مهم نیست شانس داشته باشی:)

چمیدونم خواستم یه نتیجه اخلاقی هم داشته باشه؛)

راستی نظر سنجی های کنار وبلاگم شرکت کنید تازه زدمشون... 

تا درودی دیگر بدرود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد