گاه گاه خود را درون یک هواپیمای در حال سقوط فرض میکنم
بین مردمی که جیغ میکشند و برای نجات دعا میکنند
و خود را میبینم که کاملا بی حس فقط پره های یک فرفره را میچرخانم
و در درون خود آنها را مسخره میکنم
و در کاخ ذهنم
با خود میگویم
اگر بمیرم از زندگی قبلی خود راضی بوده ام؟
اگر نجات یابم همین راه را ادامه خواهم داد؟
آیا من اشتباه کرده ام؟
آیا راه درستی را انتخاب کرده ام؟
آیا این حادثه تاوان اشتباهات من است؟
و بعد تصیمیم میگیرم که چه کرده ام...
پس از سقوط هواپیما من نجات میابم
و تصمیماتم را عملی میکنم...