یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

دشمن

دشمن از دو کلمه دش به اضافه من درست شده ، دش به معنای ضد پس دشمن ینی ضد من
برخلاف تصور عموم که دشمن حتما فردیست در صدد ریختن خونش
دشمن به هر کسی که مخالف و ضد ماست تلقی میشود
و ضمنا گاه و کماکان اغلب از نزدیکان ماست
این اراجیف فاقد اهمیت است:)
مسأله ترسناک داستان این جاست گاهی ما دشمنان خود را نمی‌شناسیم
و هر وقت بتوانیم آنها را بشناسیم نیمی از راه رفته ایم...
ولی متاسفانه و بدترین شکل ممکن این است ک دشمن را دوست خود بدانیم
 و در این حین حرفهایی را بزنیم ک نباید
فکرش هم ترسناک است ...

«دشمن ، دشمن، دشمن خونخوار را یافتم! 
اما هیهات هیهات که راز جان خود را به خنجر دست او سپردم...
امروز دشنم را یافتم
همان چشمان معصوم  خاعن!
همان نگاه روشن همیشگی که برایم به یکباره تاریک شد!
همان شهد شیرین سخنش که ناگاه زهر شد!
او خودش بود اما هرگز اوییی نبوده که باشد! 
خورشید درخشان وجودش در آنی به تاریکی پرده شب شد ...
تاریک تاریکترین آفتاب...
خون ،خون ،خون جاری شد! رود خون از نامه قتل حقیقت می‌چکید ...
دیر است دیر ،کاخ به شورش اقوام فرو ریخته شد...«

نوا

پیچش پی در پی نوایی نا خوشایند اندر پس کوچه های ذهنم که مدام و مدام و مداوم تر؛

  با همان صدای خوفناک دلهره آور و کماکان آهسته؛

هروقت زمان خالی از خیال میابد با رساترین حالت خود، خودنمایی میکند؛

و با آمدنش زندگی را مشوش و آرامش را به کام مرگ می کشاند؛ 

این نوای خوفناک از کوچه پس کوچه‌های هر کسی که چندی به آینده فکر کرده باشه، ظالمانه ستم میکند؛ 

چرا خاموش نمیشود؛

این آزار مداوم که فقط بر دل دل آرامش ما خراش می اندازد؛ 

گاه گاه خوب است زیرا محرکه آتشی عظیم و سازنده است که شومینه خانه ای را گرم می‌کند ولی گاهاً جنگل اوقات را می‌سوزاند...

نوای که گاه مینوازد دست لطفش را بر سر آشفتگی هایمان  و مرتب کند موهای آشفته حیات را ولی گاه می‌سوزاند ریشه رفت و آمد و هوا در سینه ها را؛

در هر حال این نوای خوفناک به هر علتی پیچد کشندست و مرگ را فقط با فروپاشی جسم نمی انجامد و چیزی فرای تو را در خود فرو میبرد ...

و فقط بی نوایان، نوا ترین نواییختگانند که نوایشان کور شده یا افروخته؛ و در هر دو حالت زندگانی مرده و مردگانی زنده می رقصند همواره در این حال!


#نوایی در اعماق ذهن...


ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد


ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را

روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت

با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی

گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله

در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت، آزاد رفته باشد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد

می دزدند


در آن شهری که مردانش عصا از کـور می‌دزدند
همان شهری که اشـک از چشم، کفن از گور می‌دزدند
در آن شهری که خنجـر دستة خـود نیز می برد
همان جایی که پشت از دشنـة خون ریز می‌دزدند
در آن شهری که مردانش همه لال و زنان کورند
همان شهـری که از بلبـل، دَم آواز می‌دزدند
در آن شهری که نفرت را به جای عشق میخواهند
همان‌جایی که نور از چشـم و عقل از مغز می‌دزدند
در آن شهری که پروانه به جای شمع می‌سوزد
همان شهـری که آتـش را ز اشک شمـع می‌دزدند
در آن شهری که زنده مرده و مرده بُـوَد زنده
همان جایی که روح از تن و تن از روح می‌دزدند
در آن شهری که کافر مؤمن و مؤمن شود کافر
همان جایی که مُهـر از جانماز باز می‌دزدند
در آن شهری که سگ‌ها معرفت از گربه آمـوزند
همان شهری که سگ‌ها بـره ‌را از گـرگ می‌دزدند
در آن شهری که چشم خفتـه از بیـدار بیناتر
همان جایی که غـم از سینـه غـم ساز می‌دزدند
من از خوش ‌باوری آنجـا محبت جستجـو کـردم
در آن شهری که فریاد از دهان باز می‌دزدند

خودمونیم:)

وسوسه 


خیلی جالبه وقتی در تنگنا گیر می‌کنی  عینا شیطان برگ های برندشو رو می‌کنه !

پیشنهاد های وسوسه کننده وعالی..

خیلی از عادما تسلیم میشن...

واقعا پیشنهاداتش خوبن...

مثلا وقتی در اعماق فلاکت و فقر غرق شدی میگه دزدی کن!

درامد از راه حرام و غیره ...

راست میگه ! ساده ترین و سریع ترین راه ممکنه !

البته همه رو دزدی نمیگه مثلا یکی رو با طلسم وسوسه می‌کنه:)

وقتی گیر کردی ممکنه هر کاری بکنی؛...

راستش خودم داشتم وسوسه میشدم!

به دزدی و درامد از راه غیرقانونی و وقتی نشد وی از  راه طلسم و جادو وارد شد...

وسوسه کنندست...

و هر چی شرایط بدتر باشه بیشتر راست میگه:)

و در اعماق وجودت فکر می‌کنی چون مجبوری اشکال ندارم...

خیلی دوست داشتم به تمام جرمایی که میشد برای پولدار شدن انجام داد عمل کنم و داشتم عمل میکردم 

که یهو فطرت درونم گفت اول جرم استخاره کن!

قشنگ بود ترجمه آیه نوشته شده بود به کار حرام روی نیاورد که زیان کار خواهید بود، اصلا از این جواب قران خوشم نیومد:!

پشیمون شدم:) ما بیخیال تمام جرمایی که بین خودمون بمونه شدیم .

خدایا تو هم پاسخ کج نرفتن ما رو با موفقیت بده! 

نه اینکه پرو باشم فقط خواستم درس عبرت شم!




مرگ ~ سهراب سپهری

زندگی رسم خوشایندی است.

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.

پرشی دارد اندازه عشق.

زندگی چیزی نیست که در لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود.

زندگی جذبه ی دستی است که میچیند.

زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است. 

زندگی بعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست.  

خبر رفتن موشک به فضا  

لمس تنهایی«ماه»

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.

زندگی شستن یک بشقاب است.

زندگی یافتن یک سکه ی ده شاهی در جوی خیابان است.

زندگی«مجذور»آینه است. 

زندگی گل به «توان» ابدیت.

زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ماست.

زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفس هاست.

و نترسیم از مرگ                             

مرگ پایان کبوتر نیست.   

مرگ وارونه ی یک زنجره نیست.    

مرگ در ذهن اقاقی جاریست.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.  

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید. 

مرگ با خوشه ی انگور می آید به دهان.

مرگ در حنجره ی سرخ - گلو میخواند.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.

مرگ گاهی ریحان می چیند.

مرگ گاهی ودکا می نوشد.

مرگ گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد

و همه میدانیم

ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

آخرین روز از زندگی

همه چیز مثل همیشه بود؛ همان خورشید،همان شهر،همان مردم، همان خانه ،همان من ....

اما چیزی پشت عقربه دراز و لاغر ساعت بود، که با این سرعت حول نقطه وسط ساعت میدوید!

اون میدوید و لحظه لحظه از عمر من می‌کاهید...

و من بی توجه به آن سعی میکردم طوری رفتار کنم که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ چیز خاصی نیست،اما مگر رختشورخانه کف دلم می‌گذاشت!

غرق در یاد ایام شده بودم و یاد دوران کودکی و جوانی و خوشی ها و نا خوشی ها میکردم؛ به فردایی که خورشید روزش را بی من شروع می‌کند و شهر بی تفاوت به زندگی عادی خود میرسد و اصلا کسی میفهمد که من نیستم و ... 

که ناگهان سوت کتری روی اجاق مرا از هیاهوی شهر شلوغ درون سرم فارغ کرد.

از او سپاسگزارم! که مرا از آن هرج و مرج خطرناک نجات داد،مگر نه تا آخرین نفس  باید به این مزخرفات گوش میدادم...

برخاستم و  زیر کتری را خاموش کردم، لباسم را پوشیدم و از زندان خانه جستم!

به میانه شهر رفتم، هر کسی مشغول کار خود بود، هر کسی با زندگی خودش کلنجار میرفت، انگار درون سر همه یک شهر بود و هزار مردمان !

گویی هیچ جایی، حتی یک میلی متر جا برای فکر کردن به مردن هم نبود، همه مشغول و به نحوی در حال دویدن به دنبال کار خود... 

دنیایی که برای کسانیست که به نحوه شدیدی به دنبال زندگی اند هیچ جایی برای من نداشت!

پس به بیمارستان رفتم، جایی برای یافتن ناامیدی، که شاید کمی آرام شوم ، رفتم تا به خود بگویم ببین این ها هم مثل تو در حال سوختنند و هیچ راه گریزی نیست!

اما!اما! به طرز شگفت انگیزی،خورشید امید و نور  آرزو اینجا بیش از هر جا نور افکنده بود!! 

از هر که ،چه کودک و چه بزرگ احوال میپرسیدی، با شوری در چشم و خورشیدی در قلب بلند فریاد میزد و می‌گفت آری قطعاً! آری من فردا صبح دوباره هم‌صحبت خورشید خواهم شدو شب با نور سفید مهتاب به خواب خواهم رفت و دوباره به همین منوال!!

اوج زندگی را در راهرو های بیمارستان، بخشی که هیچ امیدی به زنده ماندشان نبود یافتم! 

و من هنوز جواب مطمئن را نگرفته،برای خود مراسم ترحیم به پا کرده بودم!

انگار آن روز تقدیر دست مرا گرفته بود و مرا با خود به آنجا برده بود، تا ببینم که هیولای سیاه و بزرگ نا امیدی اگر خودت ریشه آن را خشک نکنی؛ نمی‌تواند هیچ کاری بکند...

تا عصر از امید ها و آرزو های بیماران بد حال شنیدم و مدام آتش امید را در پس کوچه های تاریک دلم بر افروختم...

عصر با هزار امید به سمت خانه رفتم ، در راه دیدم که شهر ،کم کم در حال خاموشی بود، مثل شمع زندگی من ، اما من شمع ها را رها کردم و آتشی بزرگ ایجاد کرده بودم!...

آری عقربه ثانیه شمار در پس دویدن خود امید را حمل می‌کرد و به سرعت به سمت جلو می تاخت!


+شاید ادامه داشته باشه


طفل حسین


لب هایش چون زمین  خشک ترین بیابان ها ،

 زمینی که سالیان دراز آب نخورده،ترک برداشته بود.

در کنار ترک های خشک لبش، رود خون جاری بود.

گرما امانش را بریده و خورشید هر دم با شمشیر آفتاب زخمی به او میزند.

سالش به یک نرسیده بود  که خشک شدن دریای دلش را به زبان اورد،

عطش تشنگی را فقط با شیون و گریه به گوش دیگران میرساند.

پدر به رفع حاجت طفل ، او را روی دستان گرفت و به طرف خیل دشمن شتافت، تا آتش دل طفل را بر جرعه ای خاموش کنند،

اما سگان پست ،

به طفل شش ماهه به جای آب ، شربت شهادت دادند...

ترجمه فارسی آهنگ hometown smile ~



 

متن ترانه‌ها

ترجمه علامه گوگله؛ یکمیشو هنوز درست نکردم-_- اگه اشکالی می‌بینید بگید ...
با تشکر ✨
Ba-da-da-dum-bum-bumBa-da-da-dum-bum-bum

Ba-da-da-dum-bum-bumBa-da-da-dum-bum-bum

Ba-da-da-dum-bum-bumBa-da-da-dum-bum-bum

Bum-ba-da-dum-bum-bumBum-ba-da-dum-bum-bum
من اهمیتی نمی دهم که آنها چه کاری انجام می دهندI don't care what they do

من فقط می خواهم با تو باشمI just wanna be with you

و من مهم نیست ، همیشهAnd I don't mind, all the times

ما فقط برای رسیدن به موفقیت مبارزه خواهیم کرد ، بلهWe will fight just to get through, yeah

بله دلیل این همه چهره های تو خالین ؛ آنها چیزی به دست تو ندادندYeah cause all these empty faces they got nothing on yours

آنها چیزی به شما ندادندThey got nothing on yours

آنها چیزی به شما ندادندThey got nothing on yours

و همه روشن ترین مکان ها وقتی تو بری تاریک می
 all the brightest places they turn dark when you are gone

وقتی بری  تاریک می شوندThey turn dark when you are gone

وقتی بری تاریک می شوندThey turn dark when you are gone

شما زادگاه لبخند را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

این می گوید اوه ، هر روز روزی خوب خواهد بودThat says oh, every thing will one day be alright

شما آن لبخند زادگاه را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن نگاه را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

و من هر کاری را انجام خواهم داد تا شما را در کنار خود نگه دارمAnd i'll do anything just to keep you by my side

تمام زندگی من بالاخره فهمیدم خانه خوب استAll my life i finally realized that home is nice

کجا می روید (کجا می روید)Where you go (Where you go)

چون الان فقط به تو و من احتیاج دارمCause now I need only you and me

و ما همیشه خواهیم بودAnd we ever will be

همیشه خواهد بودEver will be

هرگز گم نمی شودWill never get lost

(نه-نه-نه-نه-نا-نا)(Nah-nah-nah-nah-nah-na)
همه این چهره های  تو خالی را که آنها از شما بدشان می آید ، دلیل کنیدCause all these empty faces they got nothin on yours

آنها به شما توجه ندارندThey got nothin' on yours

آنها به شما توجه ندارندThey got nothin' on yours

آنها به شما توجه ندارندThey got nothin' on yours

آنها می توانند حرفاشونو ادامه بدن عزیزمThey can keep on talking baby

شما ضربان منی فقط  از طریق صداYou're the beat through the noise

شما ضربان منی فقط از طریق سر و صداYou're the beat through the noise

شما ضربان منی فقط از طریق صدا You're my beat through just noise

شما آن لبخند زادگاه را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن نگاه را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

این می گوید که اوه همه روزی درست خواهد شدThat says oh every thing will one day be alright

شما آن لبخند زادگاه را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن نگاه را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

و من هر کاری را انجام خواهم داد تا شما را در کنار خود نگه دارمAnd i'll do anything just to keep you by my side
شما آن لبخند زادگاه را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن نگاه را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

که می گوید "اوه ، همه چیز یک روز درست خواهد شد"That says "Oh, everything will one day be alright"

شما آن لبخند زادگاه را گرفتیدYou got that hometown smile

شما آن نگاه را در چشمان خود داریدYou got that look in your eyes

و من هر کاری را انجام خواهم داد تا شما را در کنار خود نگه دارمAnd I'll do anything just to keep you by my side
همه چیز یک روز خواهد شدEverything will one day

همه چیز یک روز خواهد شدEverything will one day

همه چیز یک روز درست خواهدشدEverything will one day be alright

همه چیز یک روز خواهد درست شدEverything will one day

همه چیز یک روز درست خواهد شدEverything will one day

همه چیز یک روز درست خواهد شدEverything will one day be a day

عاخرین سرباز ~

چون عاخرین سرباز نبرد

زخمی و خسته

هیچ راهی برای گریز نیست
پشت سر شهر است و هزار مردم در گرو شمشیرت
و در جلو هزار دشمن خونخوار ک ب خونت تشنه
و تو تنها
تنها باز مانده ی ارتش شهر ...
با تنی خسته و رنجور ، زخمی
مانده ای در آخرین خط نبرد

اگر

دیگر بخاطر نمی اورم شد

از کی اگرها وارد زندگیمان شدند

اگر 

اگر 

اگر

اگر

 فلان روز فلان ساعت بود

فلان کار را کرده بودم/نکرده بودم

فلان جا رفته بودم/نرفته بودم

میماندم /میرفتم

 اگر 

فلان و فلان و بهمان میشد

اگر...

حالا ک نشده

چرا حسرت گلویمان را رها نمیکند

مگر میشود ب گذشته برگشت و اشتباهات را ترمیم کرد

نه نمیشود

ولی این اگر ها نمیگذارند ک بیخیال شویم

 و همین باعث میشود زیر کیلومتر ها اوار فکرو خیال دفن شویم...

باید اگر را قبل از وقوع حادثه بیان کرد

نه پس از انکه دیگر تنها قلمی برای نوشیدن زهر حسرت باشد


#فقط یک فنجان حرف میزنم

وصف احوال

حال خوشی را ندارم

مدام سعی میکنم روی دو پای شکسته بایستم

روداخانه چشمم همواره جاریست

خسته و دلزده  از زندگی

فقط هر روز برگی از دفتر زندگی پاره میکنم

بی حوصله شده امو مدام نق میزنم

عصبیم و ملول و خسته دل

به هر نظر 

ب طبع قلم

خسته ام

خسته

خسته

و خسته

و خسته وخسته و خسته

مدت زیادی راه رفته ام

جانم ب فرق رسیده

دیگر نمیتوانم

اما باید 

بقیه راه را بروم 

با پای شکسته و تنی بی جان و خسته

نمیدانم چ کنم

این از افسون  پل هاییست ک نساخته ام

و این تاوان کاهلی من است

حقم است

حقم است

حقم است

اما نه

تا این حد...

مصالح نبودو زمان کوتاه

من کاهلی نکرده ام 

اما ب قدر میزان تلاش نکرده ام

دیگر معلولان نیز دست ب دست هم دادند

تا من ...

اکنون..

اینجا...

خسته...

تنها ...

بی هیچ یار و کمکی

آه ای نگارنده این افلاک

آه ای همدم هر تنها

یاریم کن...

دستم بگیر ک دیگر نایی ندارم...

و بی مقصد هر روز یک برگ از دفتر زندگی پاره میکنم...


#فقط یک فنجان حرف میزنم


بخونید لطفا خیلى وقتتون رو نمیگیره...

بخونید لطفا خیلى وقتتون رو نمیگیره...

..پشیمون نمیشید از خوندنش تخمین  زده ﺷﺪه ﮐﻪ 93% ﺍﺯ ﻣﺮدم  ﺍﻳﻦ ﻣﺘﻦ رﺍ ﺑﺮﺍی دﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎل ﻧﺨﻮﺍهند ﮐﺮد

 زیرا آنها تنها به خود ﻣﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ

وﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﺰﺀ ﺁﻥ 7% ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪه ﻣﻲ ﺑﺎﺷید،

 ﺍﻳﻦ پیام را  ﺑﺮﺍی دیﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﻤﺎیید

 

 ‏​خداوند؛در اوقات ذیل ازخنده کردن سخت بدش می اید: 

1: خنده کردن در بالاى قبرستان

 2: خنده کردن از پشت جنازه

 3: در مجلس علما 

4: در هنگام تلاوت قرآن کریم 

5: در مسجد 

6: در هنگام اذان


. معلومات سحر امیز 

1_ایا میدانى: زمانى که اذان تمام میشود؛ دعایت مستجاب میشود

پس محروم نکن خودت را از دعا؛بعد از تکرار کردن اذان و دعاى معروف (اللهم رب هذه الدعوة التامة.) 

2_ایا میدانى کجا قرار داده میشود گناهان تو در حالی که نمازمیخوانی؟

 رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند (که بنده ی خدا وقتی بلند شد تانماز بخواند با تمام گناهانش آمده .

 پس گناهانش بر روی سرش وگردنش گذاشته میشود پس هر بار که که به رکوع وسجود میرود گناهانش میریزد) ای کسی که عجله میکنی در رکوع وسجود؛ سجود ورکوعت را تا میتوانی طولانی کن تا گناهانت از تو بریزد این اجر را از دست نده.

3_ایا میدانی زن نیکو کاری فوت کردو هر وقت قبرش رازیارت میکردند از خاک قبرش بوی گل می امد شوهرش گفت که او هیچ وقت خواندن سوره ملک را قبل از خواب ترک نمیکرده پس مبارک باد بر ان کسی که خواندن سوره ملک قبل از خواب را برای خودش عادت قرار داده پس بر این کار حریص باش زیرا نجات میابی از عذاب قبر "به هر کس دوستش داری خبر بده" 

4_ایا میدانی با خواندن آیة الکرسى بعد از هر نماز فاصله بین تو وبهشت فقط مرگ است ... یعنی با مرگ ورودت در بهشت تضمینی است.

5_ایا میدانی بعد از تمام شدن نمازنباید عجله کنی وباید مدتی بشینی؛ برای اینکه ملائکه بعد نماز براى تو دعا میکنند ؛نزد خداوند .

****توجه- توجه- توجه- توجه هرکس در موقعی اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد نمی تواند هنگام مرگ شهادتین بگوید .


 اللهم صل على محمد واله محمد بخون تا بفهمی خدا چه مهربونه (فقط بخون) فایده.آیة الکرسی: 

خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشته نگهبان شما میشوند.

 هنگام ورود به منزل، قحطی و فقرهرگز به منزلتان نمی آید

خواندن بعد از وضو،شخصیت شما را70درجه بلند مرتبه تر می سازد.

خواندن قبل ازاستراحت، فرشته هاتمام شب رامحافظتان خواهندبود.

خواندن بعد ازنمازواجب، فاصله شما تابهشت فقط مرگ است

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم �اللّه ُلاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُو الْحَیُّ الْقَیُّوم لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْض مَن ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِم ْوَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُون بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَاشَاء وَسِع کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَات وَالأَرْض وَلا یَؤُودُهُ حِفظُهُمَا وَهُوالْعَلِی ُّ الْعَظِیمُ ) .

 

الله اکبر کف دسته چپتو نگاه کن چه عددی میبینی?? 

81 خو ب .حالا کف دسته راستتو نگاه کنح چه عددی میبینی?? 

18 خو ب.حالا این دو رو از هم کم کن?? میشه63 63 سن پیامبر و بیشتر اصحاب پیامبر خو ب .

حالا این دو رو با هم جمع کن?? 

میشه99 99تعداد القاب خدا و بزرگترین عدد دو رقمی حالا 99 را در 63 ضرب کن??

 میشه 6237 تعداد آیات قرآن !!


قرآن کریم حضرت علی" فرمودند: وقتی یک انسان جوان توبه می کند از مشرق تا مغرب قبرستان ها برای چهل روز از عذاب قبر نجات داده میشوند.

 حضرت علی می‌فرمایند: نورانی شود چهره کسی که این حدیث را به دیگران می‌رساند. 


یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ...


 همجوره پخشش کن.بسم الله @Faghatkhodap 

وقت گریستن

اشکها از کجا می عایندو به کجا میروند؟

کدام سنگ قلبها را میشکند؟

در پشت هر لبخند چند بغض خفه شده؟

خوشبختی در کجای این جهان پنهان شده؟

غرض بغض ها از گرفتن حلق به قصد خفگی چیست؟

به کجای شهر خیال، از دست ترس میتوان گریخت؟

معنای خط غم ،بر لب خشک طفل یتیم چیست؟

دلیل خجل شدن ترک های دست،از روی پیرمرد چیست؟

به کجای باتلاق برای فرار میتوان چنگ زد؟

رد دود سیگار را در کدام اشک میتوان جست؟

دست خورشید را در حسرت کدامین طفل توان دید؟

عرق شرم پدر را،با کدامین زهرکِش میتوان کشید؟

غم مادر را، از دلیل حسرت میتوان فهمید؟

لکه ی دامن اشکین را با کدام آب توان شست؟

مادر فقر را با کدام خنجر میتوان کشت؟


#فقط یک فنجان حرف میزنم