یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

غزل ۴۲۶ سعدی

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید

دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم

تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه

که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم

نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم

چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم

وارستن

در پیله تا به کِی بر خویشتن تنی ؟
« پرسید کرم را مرغ از فروتنی »
تا چند منزوی در کنج خلوتی ؟
در بسته تا به کِی در محبس تنی ؟
در فکر رستنمَ . پاسخ داد کرم
خلوت نشسته ام زینروی منحنی
فرسود جان من از بس به یک مدار
برجای مانده ام چون فطرت دنی
همسال های من پروانگان شدند
جسَتند از این قفس گشتند دیدنی
یا سوخت جانشان دهقان به دیگدان
جز من که زنده ام در حال جان کنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پَر برآورم بهرِ پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی !
کوشش نمی کنی ؟ پرَی نمی زنی ؟
پا بنده ی چه ئی ؟ وابسته که ئی ؟
نا کی اسیری و در حبسِ دشمنی ؟

گاهی گمان نمیکنی ...

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود

گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود...

گاهی بساط عیش خودش جور میشود

گاهی دگر تهیه به دستور میشود...

گه جور میشود خود ان بی مقدمه

گه با دو صد مقدمه ناجور میشود...

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود...

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود...

گاهی برای خنده دلم تنگ میشود

گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود...

گاهی تمام این آبی آسمان ما

یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود...

گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود

از هرچه زندگیست دلت سیر میشود...

گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود...

کاری ندارم کجایی، چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود...

منتظر:)

تب دار بد حال؟!

چرا تلاشی تقلایی حرکتی چیزی؟

چرا پس از اینکا من بیرونشون کردم سعی نمیکنن برگردن؟

این نشون میده از اولش انتخابات غلط بوده؟!

دلم برای تعدادی از اونایی که دورشون انداختم تنگ شده؛ دوست داشتم بدونم اونا هم حسی دارن؟ من مکالمات و مکاتباتمون حذف کردم ولی بلاک و مسدودشون نکردم... 

ولی کسی همچنین تقلایی تماسی چیزی...

حتی به او هم گفتم رفته ام ولی اون متهورانه و مغرورانه و خیلی عادی انگار که چیزی نشده جواب داد؛اولش هول کردم و جواب دادم اما الان دیگر هرگز...

نمیدونم ولی حس میکنم حتی برای اونم یک گزینه بودم:) چون نه حالش بده و اتفاقی چتهاش رو با یکی که اتفاقا از دوستان خودم بود دیدم:) خیلی صمیمانه و لطیف تر باهاش حرف می‌زد...اصلا حسی بوده یا من توهم زدم؟ 

از طرف بقیه هم همینطوره انگار کلا هیچی نشده:)

فقط یکی از دوستام خیلی ناراحت شد که میخوام اونو برای همیشه نگه دارم حیفه از دست بره ... 

شاید نگه داری همین یک نفر هم اشتباه باشه چون فقط ناراحت شد نه برای من بلکه برای خودش:)  ولی همین که توجه کرد هم خوبه؛)

دارم فکر میکنم چرا اینا رو دور خودم جمع کرده بوده و بزور نگه داشته بودم؟

برای روز مبادا فقط؟ 

نمیدونم انگار چیز خورم کرده بودن و نمیفهمیدم نگه داشتن اونایی که نمیخوانت حماقته...

الان حس خوبی ندارم اما خیلی سبک تر و بهتر شدم...

هنوزم گاهی دلم براشون تنگ میشه ولی وقتی یادم میاد اونا فراموشم کردن متقاعد میشم منم باید بی‌خیال شم؛)ولی جدا کار سختیه...

ولی دیگه این حرکت از او بعید بود ولی فاقد اهمیت همون چیز (اسم مودبانه ای براش نیافتم خودتون با الفاظ رکیک پر کنید؛ اینجا بچه رد میشه بد آموزی نداشته باشیم) دور و ورش که الکی بهش اعتماد بنفس میدن بعد به موقع حالشو میگرن همونو لایقشن:)  اگه تا الان ایدز نگرفته باشه:)

بقیه هم مترسک بودن یا یه دوست الکی منفعتی که دیگه فایده ندشتن...

حس میکنم برای یافتن دوست واقعی باید ازین سیاره خارج شم ؛ آدمای قابل لمس دورمون همشون پیازن! لایه لایه و نقاب پشت نقاب...


دایره

دایره ارتباط  افراد مطابق شرایط متفاوت و گستردست؛ البته 

مثلا دایره ارتباط یک فرد عادی در حد چند نفر از اعضای خانواده و دوستانش هست.

در حالت بزرگتر مثلا یک شهردار علاوه بر مردم شهر ممکنه با شهرهای مجاور هم در تعامل باشه؛

به طبع یک استاندار در گستره بیشتر و در حد استان‌ها؛ و رئیس جمهور و پادشاه در سطح کشوری و ...

برا تفهیم بیشتر در مبنای بزرگ توضیح میرم تا در مثال کوچیک راحت تر درک بشه؛  فی الباب مثال یک وزیر دفاع  ، یک وزیر دفاع علاوه بر برسی داخل و توانمندی ها برسی میکند که ببیند شرایط بقیه کشورها چگونه و احتمال حمله و جنگ از کجا بیشتر است؛

چون جامعه مورد برسی این فرد خیلی بزرگه احتمال خطا زیاده! حتی دقیق ترین برسی ها و نقشه ها هم ممکنه شکست بخورن چون این فرد باید ذهن هزاران نفر رو بخونه و آماده دفاع باشه و این کار هر کسی نیست ؛و بیشتر شکست ها به این علت رخ میده!

( البته این یک مثال فرضیه واغلب  هیچ وقت  این طوری  و بقیشم خودتون تحقیق کنید !)

خب حالا در مبنای کوچکتر در مبنای یک انسان عادی معمولی ؛ 

اغلب افراد طبق درون گراو برون گرا و شرایط و ضوابط  و ازین گونه مسائل با افراد مختلفی معاشرت دارن؛ عمدتا با چند نفر عمیق و بقیه با جماعت بسیار زیاد  روابط سطحی دارن؛ خب مسئله اینه که این افراد هر کی یک زاویه دید، رفتار، واکنش و شرایط خاص خودشو داره که موجب ایجاد مشکلات متعدد میشه!

باز هم یک مثال غیر واقعی بزنم ؛ مثلا یک دزد فکر میکنه همه دزدن و جوانب احتیاط دزدی رو در نظر میگیره؛ یک انسان صادق همه رو صادق میبینه؛ یک دروغگو مدام با حس دروغ دیگران دستو پنجه نرم میکنه و دقیقا مشکل اینجاست! 

افراد مطابق دایره دید شخصی خودشون قضاوت میکنن، واکنش نشون میدن و گاهی آسیب میزنن... 

این وسط فقط یک انسان بیچاره خوبه که ضربه میخوره...

زمین جای مناسبی برای عادم های ساده و مهربون نیست...

چون نمیتونه مثل اونا فکر کنه و ضربه میخوره؛ فکر میکنه همه خوبن همه مهربون همه صادق همه چی خوبه؛ اما وقتی متوجه میشه که اینطور نیست و نبوده که ضربشو خورده ... 

اگه بخوای خیلی ساده زندگی کنی نمیزارن و نمیشه چون در حد مرگ فقط ضربه می‌خورید! حتی اگه مثل همون وزیر دفاع کلی سد دفاعی هم بچینی و مراقب همه چیز باشی دوباره یکی با ذات کثیف تر پیدا میشه که بهت ضربه بزنه!

دو حالت داره یا باید مثل خودشون بشی یا ضربه فنیت میکنن!

 


 تصمیم گرفتم باز همون عادم منزوی افسرده تو لاک خودم باشم ...

ازینکه تغییر کردم متنفرم...

نباید از لاک امن دفاعیم بیرون میومدم؛

 نباید به عادما اعتماد میکردم، 

نباید بهشون تکیه میکردم،

نباید دوسشون داشت،

ولی اشکالی نداره...

تجربه شد...

برمیگردیم ب لاک دفاعیمان:) 

اینبار با کوله باری از تجربه...

شما هم گوش کنید ؛

زده به سرم برم تتو کنم رو دستم ک هیچ وقت به عادما اعتماد نکنید تا یادم نره... 

ولی حس خوبی داره...

مثل یه گول شیرین میمونه:) ولی انجامش نده چون یه دام بزرگه...

حوصله توضیح اینکه چی شد رو ندارم ولی خب ب طور خلاصه 

همه چیزمو بردن و تنهام گذاشتن و داشتم غرق میشدم ک باز خدا یادش افتاد منم هستم!

اون یکیم بزارید بعدا کاملا راجب کور شدگی حرف میزنم ...


سایونارا؛)

معرفی آثار و برش کتاب از جورج اورول

داستان های جالب:

اولین تاثیر فقر کشتن فکر است،

یعنی اگر شما به اندازۀ کافی برای حیات خود پول نداشته باشید بردۀ بی‌اختیار پول خواهید شد همان شرایطی که طبقه متوسط به آن گذران زندگی می‌گویند!

جرج_اورول


اولین تاثیر فقر، کشتن «فکر» است؛ یعنی اگر شما به اندازۀ کافی برای زندگی خود پول نداشته باشید بردۀ بی‌اختیار پول خواهید شد. همان شرایطی که طبقۀ متوسط به آن گذران زندگی می‌گویند!

" جرج_اورول"


حیوانات مزرعه همیشه باید کار میکردند. نه شیر ِگاو ها به گوساله هایشان میرسید و نه تخم مرغ ها منجر به تولد یک جوجه!

همه ی دست رنج حیوانات متعلق به آقای"جونز"، صاحب بی رحم مزرعه بود.غذای حیوانات مزرعه اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار میکردند.وقتی حیوانی از کار افتاده میشد، یا کشته میشد و یا در دوردست رها...

دراین مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف میزد. میگفت ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین "شیر وعسل" میرویم. آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست.میگفت سرزمین شیر و عسل آن بالاهاس، بالای ابرها! حتی ادعا میکرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است. بسیاری از حیوانات مزرعه حرف اورا باور میکردند...

 قلعه حیوانات

جرج_اورول 


مردمی که سیاست مداران #فاسد را انتخاب می‌کنند! قربانی نیستند! بلکه شریک #جرم هستند!

 جرج اورول


@daanestaanii


برشی از کتاب 

واقعاً عجیب است که تا درآمد شما از حد معینی کمتر شد، مردم کاملاً به خودشان حق می‌دهند شما را موعظه کنند و برای آمرزشتان دعا بخوانند.

اثر: آس و پاس ها



برشی از کتاب 

چقدر بزدلی است که انسان به دلیل خاصی از محدوده ی خرافات تاسف بخورد و چقدر تاسف بار است که انسان خواستار باور کردن چیزی است که از مغز استخوان میداند حقیقت ندارد!

 کتاب :#دختر کشیش

نویسنده:#جورج_اورول




برشی از کتاب 

در کتاب مزرعه حیوانات: 

خری بود که هرچه ظلم و ستم بر دیگر حیوان ها میشد 

اعتراض علیه ظلم میشد هیچ توجه ای نمیکرد 

فقط سخت کار میکرد 

امروز بازاریان بازار تهران، منو یاد اون خر میندازن

اثر:#قلعه حیوانات 

نویسنده:#جورج_اورول


برشی از کتاب 

چقدر بزدلی است که انسان به دلیل خاصی از محدوده ی خرافات تاسف بخورد و چقدر تاسف بار است که انسان خواستار باور کردن چیزی است که از مغز استخوان میداند حقیقت ندارد!

اثر:#دختر کشیش

نویسنده:#جورج_اورول


درود بر کاتالونیا

معرفی کتاب 

کوبیدن بر طبل جنگ، تمامِ نفرت‌پراکنی‌ها، جیغ‌ودادها و دروغ‌ها درباره‌ی اهمیت جنگ، از طرف کسانی صادر می‌شوند که خودشان بیرون از میدان جنگ خواهند ماند.

اثر:#جورج_اورول


تنفس 

معرفی کتاب 

حتما می‌گویی مُرده کسی است که قلبش از کار افتاده باشد ، بله اما این فقط یک قرارداد است !

بسیاری از مردم جنازه‌های متحرک‌اند و فقط قسمت‌هایی از بدن آن‌ها به کارشان ادامه می‌دهند ، ولی وقتی کسی حتی نتواند عقاید تازه را درک کند ، مُرده به حساب می‌آید !


روزهای برمه

معرفی کتاب 

اغلب آدمها همیشه همین طورند

اگر کسی را پذیرفتند همه عیوبش را حسن میبینند و کوچکترین انتقادی بر شخص مورد پسند ایشان وارد نیست و اگر از کسی نفرت پیدا کردند از همه خصلت های نیکوی او چشم پوشی میکنند

اثر:#جورج_اورول


 دانلود کتابهای بیشتر در

https://t.me/+jD879ebCS8g4MzRk


ما هنوز اندر پس این کوچه ...

هنوز در وادی رها کردنم ؛

جالبه انگار قلبم بصورت عادی نمیتپه!

امروز وقتم آزاد تر بود و روز بهتر نه بهتر نبود چون رها شدگان عادت داشتم؛

عجیب بود و نا آرام انگار اقیانوس درونم ابر های سیاره را دیده بود... 

از رفتارم عصبی بودنمون حس کردم ...

ولی این کار لازم بود برای هممون هم من هم اونا!

حس عجیبی‌ست این اولین باره که از بین تمام شهر خودمو برمیدارم و میرم...

بعضیاشون مهم نبودن و خرسندم اما از بعضیا...

حداقل انتظار مقاومت بیشتری داشتم ولی خب ذاتشونو نشون دادن و اشتباهم بیشتر اثبات شد!

از بین همه چیز من فقط دوستمو چند تا کتاب رو برداشتم و بقیه رو دور انداختم...

حس خلا عجیبی دارم جای خالی خیلی چیزا حس میشه حتی انگار خونه سردتر از قبل شده!

ولی راضیم چون من از بین تمام فدا شدن ها خودمو نجات دادم اهمیتی نمیدم مگه چقدر طول میکشه و اشک و آه نفسمون تنگ میکنن یک روز دو روز یا یک ماه؟!

بالاخره آروم میشم و از خودم بخاطراین کار تشکر میکنم:)

جام بلا

خون به جگر را اثرش میدهند

چون که به خون شد جگرش میدهند

بال و پرش را که به آتش کشند

بار دگر بال و پرش میدهند

چشم و دل و گوش و زبانش برند

شعله این جان به سرش میدهند

شمع که اینگو آتش سر است

شادی مرگ سحرش میدهند

هر که درین دهر مقرب تر است

جام بلا بیشترش میدهند

پس بخوران بر من مسکین رند

طعم لب و جام حیات و سعد اهل خرابات و شب و اشک و دل درشب و ظلمات رکوع و سجود


 خط آخرشو مطمئن نیستم:!



بی سوالی :!

کسی تا الان پک معجزه اوردینری گرفته؟

موثر بوده؟

اگه نبوده برای جای جوش چی پیشنهاد میدین که قوی باشه ؟

سیاهی زیر چشم چی؟ 

حالا که تا اینجا اومدی برای مو چی D:

این نشاسته ذرت و تخم کتان که میگن خوبه یا ماسک مو خوبه؟ ماسک مو کراتین یا لاینتس چطورن؟

از کتاب و تفسیر رسیدیم به آرایش کردن 

پیشرفت خوبیه

به طرز مضحکی جوش ندارم فقط جای جوش قرمزه که رو صورتم زار میزنه:!

منم خدا تا جایی که جا داشته سفید کرد قشنگ کوچکترین چیزی عین آژیر قرمز هشدار میده من اینجام!

موهامم قبلا اینجوری نبود الان یک هفته ای میشه فر و وز شده:! 

میگن مال اعصاب و استرسه !

ولی خب اهمیتی نداره اگه راه حل خوبی دارین در راه خدا بگید!

از نی نی سایتم پرسیدم هر کی یه ساز میزنه فایده نداره

خدا ؟!

 خدا هست یا نیست؟

این مضحکانه ترین سوال ممکنه و احمقانه ترین جوابم اینه که بگیم هست و سفسته و تفسره مزخرف و چرت و پرت برای اثبات بدیم ؛

مثلا از اثبات های انور معطل اینه که اگر یک سنگ به سرت بخوره درد و حس میکنی ولی چیزی نمیبینی؛ توجیه خوبیه اما قلبا قابل احساس نیست؛

در باب اثبات میخوام راجب انسان ها صحبت کنم!

چی انسان ؟! چرا یکی باید برای اثبات خدا از انسان ها حرف بزنه؟!

ینی میخواد مزخرف بگه یا بزور قانعمون کنه و یا الباقی تفکرات مخاطب!

بزارید یک تن رو معرفی کنم اولی یک زن! البته چند نفرند ولی فعلا ایشون که حق مادری گردن ما دارن:)

شبی قلبم گرفت و از شدت درد نفسم بالا نمیومد؛ 

تموم بود ؛

از شدت فشار صدام در نمیومد که کمک بخوام؛

کم کم بدنم داشت رو به بی حسی میرفت و چشمانم سیاهی؛

داشتم از زمین جدا میشدم؛

کسی صدامو نمیشنید و داشتم تو خواب میرفتم؛ 

هر کاری کردم نتونستم تکون بخورم نشد که نشد که نشد؛

داشتم به مرگ جان میخام که با آخرین نفس گفتم یا فاطمه زهرا:)

کلمه تمام نشد و جان به جانم آیو!

فرداش رفتم دکتر و گفت حقیقتش متوجه نشدم چی گفت من از مرگ در رفته بودم ولی به طور کلی فهمیدم که مرگ پیچوندم:)

با خودم گفتم شانسی بوده و الکیه و خودمو قانع کردم بخاطر حضرت زهرا نبوده:)))

باری چندی دگر شد

در جایی خطر ابرو برام رخ داد؛

با توطئه ای از طرف ناکسان؛ آبرومو در خطر فرار دادن و من از همه جا بی خبر؛و حدود یکسال گذشته بود و اوضاع بشدت خراب بود؛

بعد آشنایان اطلاع دادن که فلان مسئله هست و تو چرا فلان کار رو کردی و غیره؛

دوباره دست به دامان وی گشتم:)

و همان شد که باید بشود!

عاملین دستگیر و از ما رفع اتهام شد و من بازم مقاومت کردم:) گفتم نه اینم اتفاقیه و پیش اومده و به هر نحو خودمونو قانع کردیم که نه از وی نبوده...

بار سوم برای بار آخر مشکل مالی داشتم و خیلی نگران بودم؛ از کسی نمیتونستم کمک بگیرم و کارمم بشدت گیر بود؛ اگه پول جور نمیشد ممکن بود نصف عمرم به هدر بره :) و باز هم وی از او خواستیم او مادرانه پذیرفت و دستمان را گرفت!

بگذار تا برایتان بگویم راجب یک مرد هم آن هم از آن زن دور نیست!

پدرم طی اتفاقی  آسیب دید و شش و  دنده  و همه چیز خورد و پرده ششش هم پاره شد و وقتی پرده جنب شش پاره میشه شش می‌خوابه و فرد نمیتونه نفس بکشه؛ و سنش هم بالا بود و شکستگی دست و آسیب دیدگی نخاعی قبلی هم داشت ...‌

رفتیم بیمارستان و دکتر با ایما و اشاره فهموند که کارش تمومه؛

حدود چهار یا پنج عما کرد و چند روز بیمارستان بود و مردی هم شرایط پدرم فوت کرد ...

نذر دعای فرج کردم که هزار نفر دعای فرج رو ببینن و بخونن پدر شفا گرفته و به خانه برگرده:)

و آن دعا به هزار رسید و پدرم به خانه باز آمد و الان خوبه ولی خوب ادن سابق که نه ولی مرده ای از جا برخواسته!

وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم...

هزاران ازین مثل ها هست و اینا فقط چند معجزه بود که با چشم خودم دیدم... 

آیا تا حالا ازشون کمک گرفتید؟

واسه هر چیزی چرتی نه چیزای مهم و قابل لمس و درک ...

امتحانش کنید!

ممکن نیست کسی باشه که هیچ مشکلی نداشته باشه و به در بسته نخورده باشه پیشنهادم این افراده :)

بعدش  فرض کنید این  آدم ها برگزیدگان کسی باشند ؛ ممکنه او وجود نداشته باشه؟!

امتحانش کنید خب:)


چندی از ویکتور هوگو

چندی از آثار ویکتور هوگو فارق از هر چیزی کتاباش قشنگن و مناسب اغلب رده های سنی:)
اخرین روز یک محکوم
معرفی کتاب:
همه ی انسانها خدا را باور داشتند و جایگاه اعدام چیزی نبود جز مرز میان زمین و آسمان .
اما حالا که دیگر اکثریت مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند شما محکومین به اعدام را به چه چیزی امیدوار میکنید ؟
نام نویسنده:# ویکتور هوگو


نام اثر:مردی که میخندد
معرفی کتاب
:
مـعـجـزه عـشـق این طور است ، زمانی غرق در
تصورات مختلفی هستید ولـی زنـی که محبوبه
شـمـا می‌بـاشـد از در بـه داخل می‌آید. آن وقت
یـک بـاره تـمـام افـکـاری کـه بـر سر داشته‌اید از
میان می‌رود و به جز او و فکر او چهره و اندام
او چیز دیگری باقی نمی‌ماند ...
نام نویسنده:# ویکتور هوگو



کلود ولگرد
معرفی کتاب

مردی مـوسوم به کلود ولگرد می‌باشد که کارگر
فـقـیـری اسـت و در پـاریـس زندگی می‌کند. زن
جـوانـی کـه معشوقه او است و طـفـل کوچکی
نـیـز دارد با وی به سر میبرد. کلود کارگری لایق
و قابل و بـاهوش است. از طرفی، بر اثر تربیت
غـلـط اجـتـمـاعـی، فـاسد مهمل شده و از طرف
دیگر طبیعت همه گـونـه استعداد و جوهر ذاتی
در وجود وی به ودیعه نهاده 


معرفی کتاب
همه ی انسانها خدا را باور داشتند و جایگاه اعدام چیزی نبود جز مرز میان زمین و آسمان .
اما حالا که دیگر اکثریت مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند شما محکومین به اعدام را به چه چیزی امیدوار میکنید ؟
نویسنده:#ویکتور_هوگو



بینوایان
معرفی کتاب

هرگز نه از دزدان بترسیم، نه از آدمکشان. این‌ها خطرات بیرونی‌اند، خطرات کوچکند. از خودمان بترسیم. دزدان واقعی، پیش‌داوری‌های ما هستند؛ آدم‌کشان واقعی نادرستی‌های ما هستند. مهالک بزرگ در درون مایند. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را، یا کیسه پولمان را تهدید می‌کند! نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می‌کند.
برشی از کتاب
مسرتی که ما به دیگران تلقین می‌کنیم، واجد این لطف است که برخلاف هر پرتو نور دیگری که ممکن است به مرور زمان ضعیف شود، با «درخشندگی» بیشتری به سوی خودمان باز می‌گردد.
اثر:#بینوایان

برشی از کتاب:

در دنیا به عقیده من هیچ‌کس عاقل نیست مگر زن و شوهری که یکدیگر را به اندازه پرستش دوست بدارند!

نام اثر:#بینوایان ژان والژان

 نام نویسنده:#ویکتور_هوگو

برشی از کتاب

مسرتی که ما به دیگران تلقین می‌کنیم، واجد این لطف است که برخلاف هر پرتو نور دیگری که ممکن است به مرور زمان ضعیف شود، با «درخشندگی» بیشتری به سوی خودمان باز می‌گردد

نویسنده:# ویکتور هوگو




کینه ؟!

در طول نه چندان دراز زندگیم همواره سعی کردم به سجایای اخلاقی پایبند باشم!(خودتون میدونید سجایای همون غیبت نکردن و مسخره نکردن و تهمت نزدنو دروغ نگفتن  و انجام ندادن چنین مزخرفاتی ...)

البته چنین کاری اصلا توصیه نمی‌شود هر چی انجام ندید به سودتونه !طی این فرایند بالای ملیارد ها بار من خودمو بخاطر چنین افعالی نفرین کردم ...

چون برخلاف من بقیه کلا به این کار اعتقادی ندارن و هرچی ما صادق و یه رو بودم اونا پیاز و هزار لا و هزار حقه و پیچش:) زمین برای عادم ساده و احمق زیادی کثیفه !

از حق نگذریم  منم بدجنسیایی داشتم  ولی نسبت به بقیه متفاوته.. البته سگ کینه بودنمون عرض میکنم ک به بدترین حالت انتقام میگیرم:) بزار به سزای اعمالشون برسون دوباره تکرار نکنن :)

اصلا چی شد اینقدر پیچیده شد مگه چه مرگشونه چرا خیلی ساده و بی ریا زندگی نمیکنن؟ 

همشون تون مون دارن عین سگ دروغ میگن و حقه میزنن و بقیه رو پله میکنن ! 

یه مدت تصمیم گرفتم منم مثل اونا شم اولش خوب پیش رفت اما از وسطش حس کردم دیگه نمیتونم؛ دیگه نفسم بالا نمیاد؛ دارم میمیرم؛ نتونستم...

و تصمیم گرفتم همون احمق قبل بمونه اما نه همون احمق قبلی!یه احمق جدید با سیاست ! 

بهتر شدم اما باز همچنان در حال رکب خوردن و پشت پا خوردنم! ولی از قبل پیشرفت قابل توجهی داشتم و به خودم افتخار میکنم:)

دلم میخواد ازین سیاره برم به جایی که یه مشت احمق ساده عین خودم زندگی کنم !  چون فک کنم اگه همین جت بمونم و بخوام با اینا تصویه حساب کنم دیگه فکر نکنم زنده بمونن؛)

افتضاح

فعلا ک روز اول طرح جدید افتضاح بود فاجعه بود دیگه تیر آخر بود

دلم چند تا قتل میخاد این دیگه آخر بد شدن یود

و این سمو قراره تا آخر هفته کش بدم

نظرم رو تسلیم شدنه

ولی بعضی افکار و خواب و خیال همه شیطانی و برای دور کردن از هدفن

البته منکه ر* یدم نیاز ب تلاش و زحمت جناب شیطان نیست:)

ولی خب به جهنم شاید فردا بهتر شه همیشه اولس بد میشه

ز۵^ف۴^شیمی۳^۱۰-t.h


طرح جدید

تغییر برنامه دادن.

به جای شروع از سر از ته شروع و پیش میریم!

سپس برای پر کردن جا خالی ها شبی ۲ ساعت وقت میزاریم.

پیچیدست ولی خودم میفهمم و امتحان میکنیم فقط همین یک هفته رو...

بزارید ساده تر بگم

مثلا برای کاشت یک زمین زراعی شما دیر شروع کردین

بقیه تا نیمه رفتن

اول با همه که جلو میرن جلو میریم و نیمه دوم میکاریم با سرعت و زمان بیشتر مثلا ۱۰ ساعت؛

شب ها دیروقت یواشکی میریم از ابتدا میکاریم با سرعت و زمان کمتر مثلا ۲ ساعت؛

زحمتش بیشتره ولی از اول فقط شروع کردن کافی نیست ممکنه کلا ته زمینو نبینم...

و این شیوه جدید منه!

دقیقا نمیدونم برای کی نه اصلا کسی اینو ممکنه بخونه؟!

ولی خو مطابقا  درست و یا غلط سود و زیانشو اعلام می‌کنم...

حداقل یک پیش نویس اشتباه نکنیم برای آینده خودم میشه مگه ازین بدترم ممکنه بشه...

من ۶سالو باختم اینم ۷میش شه ...