دنیا در صدای پرندگان خلاصه می شد؛ در چکه چکه باران، در هوهوی باد، در طنین خنده کودکان، لالایی مادران؛ ولی امروزه در بوق ماشین های در ترافیک مانده، دود و سیمان و آهن و... .
دنیا دارد در گفتمان های پوچ و در کنگره های همه کاره و هیچ کاره، خلاصه می شود و تو، در این دنیای مدرن، جریان داری؛ در قتل عام های حوالی فلسطین، در خیابان های بی پناه بغداد، در کوچه پس کوچه های تهران؛ تو داری دنیا را نفس می کشی و آن را حس می کنی؛ پس دیدن یا ندیدن نمی تواند مسئله ای باشد
از حیله و دسیسه نترس.
اگر کسانی دامی برایت بگسترانند
تا صدمهای به تو بزنند،
خدا هم برای آنان دام میگسترد.
چاه کن اول خودش ته چاه است.
این نظام بر جزا استوار است.
نه یک ذره خیر بیجزا میماند،
نه یک ذره شر.
تا او نخواهد برگی از درخت نمیافتد.
فقط به این ایمان بیاور.
ملت عشق
#الیف_شافاک
خوبه یاد بگیریم که:
دخالت در زندگی دیگران
"کنجکاوی"نیست "فضولیه"
تندگویی و قضاوت در مورد دیگران
"انتقاد"نیست ،"توهینه"
هرکار یا حرفی که در آخرش بگی
"شوخی کردم" شوخی نیست جانم؛
حمله به شخصیت اون فرد هست
بازی با احساسات مردم و سرکارشون گذاشتن
"زرنگی"نیست اسمش "بی وجدانیه"
خراب کردن یه نفر توی جمع
"جوک"نیست اسمش "کمبوده"!
آموختم که هیچ دارویی ،
نمیتواند همچون " اُمید "
آدمی را ایستاده نگه دارد!
آموختم که در همه حال
و همه وقت باید عشق ورزید
حتی در زمان خستگی ، بیماری و یاس .
آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها
چشم ها را به روی داشته هایمان می بندد
گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد
رها از هر نبردی و شکستی...
آموختم که هیچ دارویی ،
نمیتواند همچون "اُمید"
آدمی را زنده نگه داشته باشد!
زندگی بیاورد ، عشق ببخشد...
کاری به کارِ هم نداشته باشیم !
یکی دیوانه ی اهل بیت است ،
یکی فقط احترام می گذارد ،
یکی هم اعتقادی ندارد !
یکی با شرکت در مراسماتِ مذهبی و هیئت و حرم ، حالش خوب می شود ،
یکی در تنهایی ،
یکی هم جورِ دیگر !
یکی باور دارد ،
یکی باور ندارد !
اعتقاد ، یک مسئله ی کاملا شخصی ست ...
کافیست فقط انسان باشیم ،
کافیست در رفتارهایمان افراط نکنیم تا اعتقادمان برای سایرین ، قابلِ احترام باشد ،
کافیست باورهایِ ما موجبِ رنجش و آزارِ هیچ کس نشود .
کمالِ اعتقادِ ما ، به نوعِ رفتار و گفتارِ خودمان وابسته است !
این روزها و این شب ها ، مراقبِ حرف ها و رفتارهایمان باشیم ،
مبادا دلی برنجد و اشکی بریزد و عرش آسمان بلرزد .
حسین ، برایِ آزادگی جنگید ،
تا زیرِ بارِ ظلم و تحمیل و اجبار نرفته باشد .
بیایید دیگران را اسیرِ اعتقادات و باورهایِ خودمان نکنیم !
هیچ آدمی برده ی طرزِ نگرشِ هیچ آدمِ دیگری نیست ،
انسان ها حقِ انتخاب دارند .
خوب باشیم و به جایِ خشونت و تعصب ، انسانیت را گسترش دهیم ،
بدون شک ، غایتِ تمامِ آیین ها ، رسیدن به کمالِ انسانی ست .
حواسمان باشد ؛
مبادا از دین و ایمان ما ، فقط نام و یاد و خاطره اش بماند !
مبادا در نهایتِ غرور و خودبینی ، مسیر را گم کنیم !
#نرگس_صرافیان_طوفان
امروز صبح شیطان را دیدم.
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند.
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام.
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه میزنی؟
گفت:
من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، وگرنه در برابر آدم به سجده میرفتم و میگفتم که:
همانا تو خود پدر منی...
بیشعورها عاشق حرف زدن هستند به خصوص درباره خودشان. ضمناً آنها در حرف زدن به صورت مغشوشترین و مبهمترین حالتهای ممکن استاد هستند. با این روش براحتی میتوانند از زیر بار هر مسئولیتی برای ادعاهای خود شانه خالی کنند و هر چیزی را بعدا انکار کنند. مثلاً یک بیشعور سیاستمدار هیچ باکی ندارد که معنی چیزی را که گفته چند بار تغییر دهد تا به مذاق مردم خوش آید.
#بیشعوری
اگر تو ثروتمند باشی،
سرما یک نوع تفریح میشود تا پالتو پوست بخری،
خودت را گرم کنی و به اسکی بروی.
اگر فقیر باشی برعکس،
سرما بدبختی میشود،
و آنوقت یاد میگیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی!
کودک من!
تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد،
مثل آزادی،
ما تنها توی رَحِم مادر برابر هستیم.
اوریانا فالاچی
شب
آسمان
ستاره
ابر
صدا
شهر
مردم
خانه
ماشین
چراغ
صدا
من
برج
شب
شهر
صدا
شب
شهر
من
شیشه
پرواز
صدا
من
شهر
شب
خون
سکوت ...
توضیح المساعل :
اول نگاه به آسمون میکنه و شب رو توصیف میکنه و از سرو صدا شکایت میکنه
بعد ب شهر و مردم نگاهی میندازه بازم صدا میشنوع
بعد وضع خودش ک بالای برجه رو میگه بازم شکایت از صدا...
بعد خودشو پرت میکنه پاعین و بازم میگه صدا هست
آخر هم میگه مرده و دیگه صدایی نمیشنوه
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر، تهیه بدستور میشود
گَه جور می شود خود آن بیمقدمه
گَه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
ازهرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سرمکن که دلت پیر میشود
من
روزها آزادانه بالا میروم و برای ابر ها لالایی رفتن میخوانم
گاه دست بر روی صورت خورشید میکشم
و گاه همره پرنده ها میشوم
گاه برگ خشکی را از تن درختی میدزدم و در آسمان میرقصانم
و گاه اشک ها شاه گل سرخی را پاک میکنم
و گاه گاهی بر تن لباس های خیس میخورمو انها را تاب میدهم
گاهی به دریا میروم و آب را موج میکنم
و گاه دشت را جارو میکنم
گاه گاهی هم موهای سبزه های دشت را شانه میزنم
و گه گداهی هم جایی تنها میشینم و جهان را تماشا میکنم....
من باد هستم
سلام، سلام
کسی اون بیرون هست
من که هیچ صدایی نمیشنوم
تنهای تنها
نمیدونم دنیام کجاست (اطرافیانم به چی مشغول شده اند)، ولی دلم براش تنگ شده
روی لبه هستم و مثل یک دیوانه اسمم رو با تمام نفسم فریاد میزنم
بعضی وقتا که چشامو میبندم وانمود میکنم که حالم خوبه، اما کافی نیست ( نمیتونم )
چون بازتابِ صدام
تنها صدایی هست که بهم برمیگرده
سایه ام ( خاطراتم )
تنها دوستیه که دارم
گوش کن
حتی اگه نجوا تمامِ چیزی هستش که میتونی به من بدی، برای من ارزش داره
ولی اونم نیست
میتونستی بیای و نجاتم بدی
این جنونو از سرم بیرون کنی
روی لبه هستم و مثل یک دیوانه اسمم رو با تمام نفسم فریاد میزنم
بعضی وقتا که چشامو میبندم وانمود میکنم که حالم خوبه، اما کافی نیست ( نمیتونم )
چون بازتابِ صدام
تنها صدایی هست که بهم برمیگرده
سایه ام
تنها دوستیه که دارم
نمیخوام قبولش کنم
میخوام دوباره زنده بشم و
بتونم دوباره تورو ببینم
نمیخوام قبولش کنم
میخوام دوباره زنده بشم و
بتونم دوباره تورو ببینم
ولی تا اون موقع
فقط بازتاب صدام
سایه ام
تنها دوست من
مروی لبه هستم و مثل یک دیوانه اسمم رو با تمام نفسم فریاد میزنم
بعضی وقتا که چشامو میبندم وانمود میکنم که حالم خوبه، اما کافی نیست ( نمیتونم )
چون بازتاب صدام
اَوه سایه ام
سلام، سلام
کسی هست
خداحافظ ای ربّنای غروب
خداحافظ ای رزق و روزی ِ پاک
خداحافظ ای جمع ِ افلاک و خاک
خداحافظ ای لحظه های سحر
خداحافظ ای ماه چشمان ِ تر
خداحافظ ای بغض افطارها
خدا حافظ ای ماه ِ دیدار ها
خداحافظ ای ختم یاسین و نور
خداحافظ ای ماه ِ عشق و سرور
خداحافظ ای ماه رو راستی
خداحافظ ای بی کم و کاستی
خداحافظ ای قدر زلفت دراز
خداحافظ ای اشتیاق ِ نماز
خداحافظ ای لحظه های دعا
خداحافظ ای ماه ِ ارض و سماء
خداحافظ ای ماه ِ صبر و رضا
تو ای ماه آرامش مرتضی
خداحافظ ا ی گرمی آفتاب
خداحافظ ای خوابهایت ثواب
خداحافظ ای بهترین سرنوشت
تو پای مرا می کشی تا بهشت
خداحافظ ای ماه تقدیر من
سحرهای تو صبح تطهیر من
خداحافظ ای برکت سفره ها
خداحافظ ای ماه ِ خوب خدا
التماس دعا