یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨
یک قلم متن

یک قلم متن

وبلاگی پر از چندیات بی ربط ✨

نه! همین لباس زیباست نشان آدمیت

تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

مردم

‏مردم در این عصر و زمانه، سراغ دارایی و ثروت را بیش از علم و معرفت می‌گیرند.

خری که آراسته به زر و زیور باشد بیش از اسبی که پالان بر پشتش نهاده باشند،

جلوه دارد !


وضعیت

‏وضعیت قیمت لباس های زمستونی یجوریه که کاش خواب زمستونی میرفتم، هوا که گرم شد بیدار میشدم.

بطالت دلپذیر

بطالت دلپذیر چیست؟

بطالتی که در محافل می‌دیدم، حضور در آنها را برایم تحمل ناپذیر می‌کرد، و اینک خود در جستجوی تنهایی‌ام، صرفاً برای اینکه در آن تسلیم بطالت شوم. با وجود این، من چنینم. اگر تناقضی هست، ناشی از طبیعت است و نه از من. اما تناقض در این امر به قدری ناچیز است که درست به علت وجود آن، من همیشه همانم که هستم. بیکاری رایج در محافل، طاقت فرساست چون الزامی است، اما بیکاری در تنهایی دلپذیر است. چون آزادانه و دلبخواه است.


#اعترافات 

#ژان ژاک روسو



روزی روزگاری


ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻴﮓ : ﺩﺍﺭﻱ ﭼﻪ ﻏﻠﻄﻲ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺷﻌﺒﻮﻥ........؟
ﺷﻌﺒﻮﻥ : ﻭﺿﻮ ﻣﻴﮕﻴﺮﻡ .. ﺁﺧﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺑﻲ ﻭﺿﻮ ﺑﺮﮐﺖ ﻧداره.....!

روزی روزگاری

دخمه

من زندگی کردم، نگاه کردم، خواندم، احساس کردم. 
مگر با خواندن چه می شود کرد؟ با خواندن تقریبا همه چیز را می فهمی. 
من هم می خوانم. ولی یک نوع خواندن در همه موارد مناسب نیست، بلکه هر خواننده نیاز به نوع خاصی از خواندن دارد. 
عده ای حتی یک عمر می خوانند ولی هرگز از حد متن فراتر نمی روند، آن ها به صفحه ای می چسبند و نمی دانند که کلمات ، همچون سنگ های بستر رودخانه برای رفتن به آن طرف رودخانه هستند.
برای ما مهم رفتن به آن طرف رودخانه است.


دخمه-ساراماگو

بی‌خیالی

نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید …

بعد از مدتها تلاش کردن 

دویدن و به در و دیوار زدن 

بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!


یکدفعه احساس می کنی خسته ای، 

بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست …

به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی 

برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن …

آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن …

به اینجا که میرسی

نه دلتنگ می شوی نه دلخوش …

می گویی بی خیال!

و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست…!


فرشته رضایی 


تفاوت بیشعور با احمق

تفاوت بیشعور با احمق!

حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست ...بیمار است....
یعنی: معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند...
خیلی از آن ها حتی فکر می کنند که خردمند و دانا هستند...نه....احمق!
احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند....
بیشعور ها داستان شان با احمق ها فرق دارد.


کسی که ساعت سه صبح بوق میزند...بیشعور است.
کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد....بیشعور است.
کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند..بیشعور است.
کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود... بیشعور است.
این ها بیشعورند...حالا یا از نوع احمق بیشعور یا از نوع پرفسور بیشعور....
احمق بودن درد ندارد..درمان هم ندارد....ربطی هم به شعور ندارد...بیشعوری از جای دیگری می آید...
از خانه و مدرسه...از سرانه مطالعه....از خود شیفتگی..از بی وجدانی..از مرکز فرهنگ فاسد..
بیشعوری واگیر دارد..هم درد دارد و هم درمان...
مشکل ما، احمق ها نیستند
مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند
مشکل ما، بیشعور ها هستند


برگرفته از کتاب بیشعوری اثر دکتر خاویر کرمنت


کتاب

کتاب‌ها بهترین سرگرمی هستند،

مابین آنها تبلیغات پخش نمی‌شود،

نیاز به باطری ندارند، 

و در قبال هر دلار پرداخت شده ساعت‌ها سرگرمی برای مخاطبان ایجاد می‌کنند.

چیزی که من رو متعجب می‌کنه اینه که چرا آدم‌ها یه کتاب برای پر کردن وقت‌های مرده‌ای که در زندگی روزمره غیر قابل اجتناب هستن بر نمی‌دارن...


- استفن کینگ



سعادت زیستن

سعادتمند زیستن ، یعنی «با مصیبت کمتر زیستن»، یعنی زندگی تحمل‌پذیر را فهمیدن.

کسی که می‌خواهد زندگی‌اش را از دیدگاه فلسفی جمع‌ بندی کند ، بهتر است صورت ‌حساب را بر مبنای ‌بلایایی که از آنها گریخته است بنویسد ، نه بر مبنای لذت ‌هایی که از آنها بهره‌مند شده است ...


در باب حکمت زندگی | شوپنهاور


غرق شد

هرسه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا.

یکی از دریا گفت. دیگری گوش کرد. 

سومی نه گفت و نه گوش کرد. او در میانه دریا بود غوطه در آب

از پشت پنجره حرکات او آرام، واضح در آبیِ رنگ پریده آب

درون کشتی غرق شده ای چرخید. 

زنگ نجات غریق را به صدا درآورد.

حباب های ریزی با صدایی نرم بر روی دریا شکستند

ناگهان یکی پرسید: غرق شد؟ 

دیگری گفت: غرق شد. 

سومی از عمق دریا نگاهشان کرد. 

گویی به دو نفر که غرق شده اند می نگرد. 



#همه_چیز_راز_است

#یانیس_ریتسوس



فقط بخواب و بخواب

عزیزم، زندگی خیلی بی‌مقدار است،

و فقط کسی که می‌داند چطور با شلاق وارد معرکه شود برنده می‌شود...

فقط بخواب، بخواب!

تنها در خواب می‌توان در میان ارواح نیکوکار بود؛ بیداری زیاد مرگ را به همراه می‌آورد.


کتاب : نامه به فلیسه 

شب *

اندوه من هوشیار باش و آرام گیر

تو شب را می‌خواستی

فرا می‌رسد ، ببین

شهر در تاریکی فرو می‌رود

برای عده‌ایی آرامش

برای عده‌ایی هراس به همراه دارد

آنگاه که کثرتِ ذلتِ آدمی

زیر شلاقِ لذت این جلاد بی‌رحم

در مهمانی اسارت ، افسوس می‌چیند

اندوه من ، دستت را به من بده

دور از آن‌ها به این‌جا بیا

نگاه کن که سال‌های گذشته

زیر ایوان‌های آسمان

با جامه‌ای مندرس خمیده شده‌اند

افسوس ، تبسم‌کنان از قعر آب پدیدار می‌شود

آفتابِ محتضر همچون کفنی کشیده شده تا شرق

زیر یک پل می‌آرامد

بشنو محبوب من

بشنو لطافت شب را که قدم بر می‌دارد.

-شارل بودلر


عامه پسند

من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی شوم. یا یک چیز دیگر. 

ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را.


#عامه_پسند
#چارلز_بوکوفسکی